گزارش جلسه نقد و بررسی کتاب زمزمههای چرنوبیل
جلسه نقد و رونمایی از کتاب «زمزمههای چرنوبیل» در مورخ 28 فروردین در سالن ناصر خسرو دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد. دکتر کریمیمطهر دبیر شورای بررسی متون علوم انسانی و رئیس انجمن ایرانی زبان و ادبیات روسی، به عنوان رئیس جلسه در ابتدا در خصوص چگونگی برگزاری این نشست توضیح داد و گفت: این جلسه با همراهی گروه زبانشناسی و زبانهای خارجی شورای بررسی متون و با همکاری انجمن ایرانی زبان و ادبیات روسی و گروه زبان روسی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شده است و برای نقد این کتاب در خدمت آقای دکتر گلکار استاد دانشگاه تربیت مدرس و خانم زینب صادقی از دانشگاه الزهراء (س)، آقای مجتبی راشدی پژوهشگر ادبیات روس و همچنین آقای دکتر شهرام همتزاده مترجم کتاب هستیم. اما پیش از ورود به بحث، گفتن این نکته خالی از لطف نیست که شورای بررسی متون گروه زبانشناسی و زبانهای خارجی نزدیک 20 سال قدمت دارد و از فعالیتهای اصلی آن رشد تفکر انتقادی در تولیدات علمی و دانشگاهی است و میخواهد فرهنگ نقد و بررسی کتابهای دانشگاهی از جمله کتابهای علوم انسانی را در جهت تقویت جایگاه علوم انسانی در کشور عملی نماید. هر کتابی که در حوزه علوم انسانی در جامعه علمی منتشر می شود، توسط این گروه و با همکاری اساتید مختلف دانشگاهها و انجمنهای مربوطه مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
هدف از نقد بیشتر معرفی کتاب است، در همین راستا شورای بررسی متون علوم انسانی معمولاً حاصل نقد را در یک مجله علمی-پژوهشی یا علمی-ترویجی به چاپ میرساند و در سایت پژوهشگاه نیز منتشر میشود. مسلما حاصل این جلسه نیز همین روند را طی می نماید. این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در ادامه افزود: در این نقدهای حضوری عموماً منتقدان، مولف یا مترجم کتاب حضور مییابند و نقطه نظرات خود را درباره کتاب بیان میکنند. بازهم غیر از نقدهای حضوری در سایت پژوهشگاه علوم انسانی قسمتی را راهاندازی کردهایم به نام «نقدِ نقد» که وقتی یک اثر مورد نقد قرار میگیرد، شاید مولف یا ناشر علاقمند باشند که نقطه نظرات خود را در قبال آن نقد بیان کنند و این قسمت فرصتی است تا این نقطه نظرها در سایت یا مجله منعکس شود. قصد ما از این کار آن است که زمینه را برای توسعه فرهنگ نقد، و ایجاد این فرهنگ فراهم سازیم. زیرا ارتقای علوم به ویژه علوم انسانی بدون نقد ممکن نیست. باید در نقد خلاها و مواردی که وجود دارد بیان شود تا در جهت ارتقای آن قدمهایی برداشته شود و آگاهان در جریان نقد حضور فعال داشته باشند. به این امید که نقد مرجعیتی پیدا بکند، شورای بررسی متون علوم انسانی بر آن است تا این فرهنگ رصد کتاب و معرفی و نقد و بررسی بطور جدی پیگیری شود تا جایگاه واقعی علوم انسانی مشخص شود.
دکتر کریمیمطهر در پایان اذعان کردند: جایگاه نقد در دنیا مشخص است امیدواریم در ایران نیز جایگاه واقعی خود را بیابد. اولین منتقد این جلسه دکتر آبتین گلکار بود و قبل از ورود به نقد، یاد استاد فرسادمنش (از اساتید پیش کسوت زبان روسی در ایران) را گرامی داشته و سپس گفت: با توجه به این که آلکسیویچ شهرتش را مدیون دریافت جایزه نوبل به واسطه کتاب زمزمههای چرنوبیل است، باید بگویم که وی تا پیش از این جایزه چندان شناخته شده نبود، حتی در آلمان که بسیاری از کتابهای ایشان به این زبان ترجمه شده است. بسیاری هم از کمیته نوبل انتقاد کردند که چرا این جایزه را به کسی داده که از مشهوریت عام برخوردار نیست. اما باید بگویم که کمیته جایزه نوبل سیاستهای خود را دارد. و به نظر میرسد سیاست نوبل بر این است که از ژانرهایی حمایت کند که کمتر از آن نوشته شده است. آلکسیویچ هم در واقع به سبک روزنامهنگاری مینویسد. نمونه دیگر باب دیلن بود که به خاطر ترانههایش جایزه نوبل را دریافت کرد و نه بخاطر شهرتش در ادبیات.
دکتر آبتین گلکار که خودش به سبب ترجمهی کتاب استالین جایزهی کتاب سال را کسب کرده، افزود: ما با خواندن این کتاب متوجه خواهیم شد که آلکسیویچ نویسنده بزرگی است. این کتاب ادبیات مستند است و در شرایط فعلی میتواند به همه مردم دنیا کمک کند تا که وضع دنیا را از آن چیزی که هست بهتر کنند. نمونههای غیرادبی جایزه نوبل به چرچیل بخاطر خاطراتش داده شده بود و خاطرات به معنی ادبیات هنری و تخیلی نیست. آلکسیویچ روزنامهنگار است، اما نوع خاصی از روزنامهنگار تحقیقی. در این نوع از روزنامهنگاری، روزنامهنگار ابتدا به ساکن واقعه را بیان نمیکند بلکه مدتها تحقیق میکند و مستندات را نگاه میکند و مینویسد و سپس اثری متقن ارائه میدهد. این سبک بیشتر شبیه تحقیق است و نه روزنامهنگاری.
کمیته نوبل وقتی این جایزه را به آلکسیویچ داد دلیل آن را چندصدایی اثر دانست. این چندصدایی با چندصدایی که از باختین شنیدهایم متفاوت است. آلکسیویچ خودش از خود چیزی در کتابهایش نمینویسد، بلکه بلندگوی مردم است. مصاحبه میکند و به حرفهای دیگران امکان بازتاب و دیده شدن را میدهد و به این معنی چندصدایی است که از مواضع مختلف به یک موضوع نگاه میکند و صداهایشان را بازتاب میدهد. وی مدت زمان زیادی را صرف نوشتن کتابهایش میکند. در خصوص جنگ جهانی بعد از چند دهه مینویسد، همین طور درباره جنگ افغانستان و اهمیت آن برای این است که بعد از آن واقعه دیگر نویسنده احساسی برخورد نمیکند و عقلانیتر و منطقیتر به آن نگاه میکند. کتابهای این نویسنده زیاد نیست و کارنامه پرباری ندارد. از جمله آثارش میتوان به «جنگ چهره زنانه ندارد»، «پسرانی از جنس روی» که خاطرات سربازان از جنگ افغانستان است نام برد. اما مهمترین کتاب او «زمزمههای چرنوبیل» است که موضوعی به روز است.
مترجم قلب سگی، آشیانهی اشراف و اتاق شمارهی 6 افزود: میتوان بزرگترین درس این کتاب را برای کسانی دانست که با انرژی هستهای سروکار دارند. از جمله این درسها میتوان به گستردگی فاجعه از یک طرف و پنهان کاری روسیه اشاره کرد و هم چنین عدم کمکگیری روسیه از نهادهای جهانی. مساله دیگر دشمنی است که دیده نمیشود و مردم باور نمیکردند که اتفاق مهمی افتاده باشد. مساله بیاعتمادی به حکومت و این که مردم حاضر نمیشدند با حرف حکومت منزلشان را ترک کنند. چون نشانه ظاهری در کار نبود. مساله دیگر آماده نبودن برای چنین اتفاقی است. زیرا مسئولان بیشتر برای جنگ اتمی دوره دیده بودند تا چنین اتفاقی.
این پژوهشگر زبان و ادبیات روسی افزود: از پیامدهای این واقعه میتوان به نقصان جسمانی مردم و معلولیتها اشاره کرد. و اینکه اتم صلح آمیز تا چه حد میتواند خطرناک باشد. اما نکته اخلاقی که در این کتاب است مسئولیت تکتک ما در قبال این چنین فاجعهای است. طرد شدن مردم آسیبدیده توسط اطرافیان نزدیک، اگرچه فداکاری مردم در این کتاب هم قابل مشاهده است.
نکاتی که دکتر گلکار در مورد ترجمهی کتاب بدان اشاره داشتند: مترجم محترم به جهت سابقهی ترجمه در زیرشاخههای فنی، خوب از پسِ کار برآمده و همین مساله ترجمه را روان و خوش خوان کرده است. مترجم با شناختی که از فضاهای فنی و نیروگاهی دارد کمک کرده تا تصویر درستی از حادثه بدهد. نکته دوم زیرنویس های خوب کتاب است که هرجا احساس کرده برای مخاطب ممکن است نامفهوم باشد پانویسی زده شده تا خواننده درک بهتری از آن داشته باشد.
استادیار دانشگاه تربیت مدرس سپس به مسائل ویرایشی کتاب پرداخت و گفت: غلطهای تایپی این کتاب آنقدر اندک است که قابل اغماض است. اما تنها نکتهای که میتوان درباره آن سخن گفت ضبط اسامی خاص است که به ضبط مشهور و یا اشهر توجه دارند. و بیشتر تفاوت در «اُ» و «آ» است به ویژه صدای کوتاهی که میان «اُ» و «آ». مثل شوآ شنیده میشود که باعث تفاوت نوشتار مترجمان مختلف است و لازم است همایشی برای یکسانسازی کلمات برگزار شود.در ادامه این جلسه سرکار خانم زینب صادقی عضو هیئت علمی دانشگاه الزهراء (س) صحبتهای خود را در چهار بخش در خصوص «زمزمههای چرنوبیل» ارائه داد و گفت: من در چهار بخش از این کتاب صحبت خواهم کرد:
1. درباره منطقه چرنوبیل و حادثه آن
2. درباره سویتلانا آلکسیویچ نویسنده کتاب
3. درباره کتاب چرنوبیل
4. درباره ترجمه
وی در خصوص منطقه جغرافیایی و زمان اتفاق این حادثه صحبت کرد و افزود که پنهان کاری حکومت روسیه باعث نشد که این حادثه دیده نشود چرا که علاوه بر انسانها و کشورهای اطراف حتی طبیعت آنجا آلوده شد و بیماری به آنها منتقل شد. با اینکه این حادثه مخفی شد، اما بعد از چندین سال این فاجعه فاش شد.
استاد زبان و ادبیات روسی دانشگاه الزهراء (س) در خصوص نویسنده کتاب گفت: این نویسنده چندان سرشناس نبود و دریافت جایزه نوبل باعث شهرت او شد اما گویی در خصوص دادن نوبل به چنین نویسندهای با یک سیاسیکاری روبهرو هستیم. اولین کتاب او «من از روستا رفتم» است که در مورد یک روستا و مردم بلاروس است که به شهر مهاجرت کردهاند و به دلیل دید ضد کمونیستی چاپ نشد. «زمزمههای چرنوبیل» هم در واقع ثبت تاریخ شفاهی است. خود نویسنده نیز میگوید: «رمان من رمان صداها است.» همه چیزهایی که نوشته از واقعیت سرچشمه میگیرد. خود آلکسیویچ نیز با رفتن در این منطقه دچار بیماری شده است.
این پژوهشگر زبان روسی افزود: کتاب زمزمه های چرنوبیل در سال 1997 به زبان روسی و همزمان به زبان آلمانی نیز چاپ شد. اگر بخش ابتدایی و پایانی کتاب را در نظر نگیریم کتاب شامل 49 مونولوگ است. اولین مونولوگ این کتاب و آخرینش عشق یک زن به همسرش است که در حادثه چرنوبیل آسیب دیده است. به نظر میرسد چیدمان این مونولوگها بیهدف نبوده و تمهید نویسنده بوده زیرا بقیه مونولوگها در خصوص مرگ هستند. و شاهد مثال این سخن را جملهای از کتاب با این مضمون دانست: «چه بگویم درباره مرگ یا عشق، شاید هردو یکی باشند».
خانم صادقی به مصاحبههای آلکسیویچ اشاره کرد و گفت: مصاحبه وی با شاهدان این حادثه 11 سال بطول انجامید و با 500 نفر مصاحبه شد و نویسنده سعی کرده تا حادثهای را که شوروی سابق قصد پاک کردن آن را داشته به ثبت برساند.
بعد از جنگ جهانی دوم، جهان دو قطبی شد و با توجه به تجهیز هر دو قطب به انرژی هستهای با تبلیغات منفی سعی بر آن شد تا طرف مقابل را تضعیف کنند و قدرت خود را به نمایش بگذارند. بلوک غرب قصد درهم شکستن غول شوروی را داشته و حادثه چرنوبیل این فرآیند را تسریع کرد. باید از این حادثه درس گرفت و گویا ما نیز باید در کشورمان مراقب چنین حوادثی باشیم.
این منتقد در خصوص ترجمه نیز توضیح داد: باید بگویم که ترجمه دکتر همتزاده ترجمهای است که مستقیم از زبان روسی برگردان شده است. البته ترجمههای دیگری هم از این کتاب در کشور از زبان انگلیسی موجود است که دارای اشتباهات و حذفیاتی است. ترجمه این کتاب سلیس، روان و خواناست. پاورقیها نیز مستلزم صرف وقت و تحقیق بودهاند. عنوان واقعی کتاب در صورت ترجمه تحت اللفظی «دعاهای چرنوبیل» است که مترجم با قریحۀ خود و با توجه به محتوای کتاب عنوان بسیار زیبایی برای آن برگزیده است. دارای طرح جلدی شکیل و مرتبط با یکی از داستانهای کتاب است.در ادامه این جلسه نقد، مجتبی راشدی پژوهشگر مطالعات روسیه در خصوص کتاب گفت: این صحیح نیست که بگوییم این فاجعه بزرگترین فاجعه غیرنظامی دنیاست. باید قید «فاجعهی غیر نظامی» را تصحیح کرد. فجایع را میتوان به یک اعتبار به بلایای طبیعی و غیرطبیعی تقسیم کرد. ما در بلایای طبیعی مجبوریم و مختار نیستیم، اما در بلایای غیرطبیعی انسان دارای اختیار است و خود مسبب آن بلا است. مصداق بارز حوادث غیرطبیعی «جنگ» است. در جایجای کتاب میخوانیم که به کرات میگویند: «ما شاهد یک جنگ واقعی هستیم» و یا «شهر پوشش نظامی به خود گرفته است.» کسانی که پیش از این حصر لنینگراد را درک کرده بودند همواره از خاطرات لنینگراد صحبت میکنند و توضیح می دهند چرا که حس قهرمانانهای داشتند، اما حاضر نیستند حتی وقایع چرنوبیل را به یاد بیاورند و از وقایع چرنوبیل صحبت کنند. پس این یک فاجعهی نظامی است. و صاحبان قدرت با یک ایدئولوژی، این فاجعه را بر مردم تحمیل کردند.
راشدی افزود: در طول تاریخ فجایع همیشه با مقولهای به نام مرگ همراه بودند، چنانچه واقعه چرنوبیل هم این استلزام را داشت، اما باید از این فاجعه یک تعریفی بشود. حادثهای اتفاق میافتد اما چیزی که باعث میشود حادثه به فاجعه تبدیل شود، اشخاصی بودند که در آن حادثه حاضر بودند. در واقع اگر در یک حادثه انسان های بزرگ و جریان ساز حاضر باشند و با یک ایدئولوژی آن را رقم بزنند آن حادثه تبدیل به فاجعه میشود. در چرنوبیل هم همین اتفاق میافتد. برای مثال یک زن روزنامه نگار از این حادثه مینویسد و برای دفتر روزنامه میبرد تا چاپ شود، اما سردبیر به خاطر ایدئولوژی که دارد او را طرد میکند و میگوید: اتفاقی نیفتاده، چرا میخواهی مردم را بترسانی؟ ما عدالت را برای مردم به ارمغان می آوریم. در جای دیگری از این کتاب می خوانیم: روی دیوارها و درهای خانه های متروک نوشته شده: ما پیروزیم. کمونیست حرفی است برای تمام جهان و...
راشدی یکی از عوامل مهم تبدیل حادثه به فاجعه را سکوت مردم دانست و اشاره کرد: آنچه باعث میشود یک حادثه به فاجعه تبدیل شود، سکوت مردم است. و این بزرگ ترین جنایتی است که در یک حادثهی غمبار اتفاق می افتد. سکوت نوعی مقابلهی ناصحیح مردم با فجایع است. مانند چرنوبیل. اگر این حادثه در جای دیگری اتفاق میافتاد، مثلاً فرانسه شاید مساله فرق میکرد. در یک روز سه بار نیروگاه اتمی چرنوبیل منفجر شد و حجم رادیواکتیوی که آزاد کرد به تمام شوروی، اروپای غربی، بخشی از آسیا و کانادا رفت، اما مردم به واسطه یک سری از افکار خودشان را گول میزدند و سکوت خود را موثر میدیدند چرا که فکر میکردند نتیجه سکوتشان این خواهد بود که فردا در مغازه به جای یک نوع کالباس سه نوع از آن را داشته باشند.
این پژوهشگر فرهنگ و ادبیات روسیه در ادامه گفت: دقیقاً این حادثه مقدمه انفجار توده مردم بود و مصداق بارز تقابل بین ایدئولوژی و انسانگرایی. فصل اول و آخر کتاب مساله عشق را مطرح میکند این عشق به معنای واقعی، انسانگرایی است. انسانگرایی بود که زن باردار را در کنار همسر آلوده به مواد رادیو اکتیو نگه میدارد تا هم او آلوده شود و هم جنین در شکمش.
متاسفانه همیشه در طول تاریخ ایدئولوژی با استبداد همراه بوده است. و این تقابل و ضدیت همیشه وجود داشته است. آلکسیویچ اینها را به خوبی نشان میدهد.
راشدی افزود: یک خدمتی که دوران مدرن میتوانسته به مردم بکند این بوده که مردم خوب زندگی بکنند. چرا من باید به خاطر جنگ یا گرسنگی از دنیا بروم. حالا این تکنولوژی و مدرنیته نه تنها کمکی نکرد، نه تنها مانع بروز این حادثه نشد، بلکه باعث آن شد. در واقع این تکنولوژی خودِ آن فاجعه بود. فاجعهای که غم و ترس و تردید را با خود همراه کرده است.
اینکه اشاره کردند چرا باید این خانم جایزه نوبل را ببرد، باید بگویم که برخی معتقداند از دورهی اورهان پاموک به بعد خوش شانسها نوبل ادبیات را می گیرند اما ما چه رسالتی در ادبیات داریم؟ برایکه مینویسیم؟ برای خودمان یا برای مخاطب؟ خانم آلکسیوویچ وقتی میخواهد از عشق صحبت کند، عشق را دیالوگ نمیکند و کسانی که غم، رنج و یا عشق را تجربه کرده اند آن را مونولوگ نمیکنند بلکه به تصویر میکشند. در داستان باید یک مقوله را بتوان توصیف کرد با رفتار و نه با گفتار. در زمزمههای چرنوبیل به جای این که عشق را منبر بروند یا بگویند، به واسطهی رفتارها آن را توصیف میکنند.در ادامه این جلسه زهره عارفی منتقد ادبی حوزه داستان در نقد این کتاب گفت: درست است که زمزمههای چرنوبیل قسمتی از تاریخ جهان است که مختص به روسیه هم نیست، اما در جایی اتفاق افتاده به نام ادبیات به عبارت دیگر ادبیات مستند و به نظر میرسد ما کمی از این مساله غفلت کردهایم. زبانشناسان از اوایل قرن بیستم به این نتیجه رسیدند که ما در زبان و با زبان میاندیشیم و یکی از جاهایی که زبان میتواند ایدئولوژی خود را بروز دهد، ادبیات و به خصوص ادبیات روایی است. پیش از این که بخواهیم به زمزمههای چرنوبیل به عنوان یک حادثه تاریخی نگاه کنیم، و به درسها و پیامدهای آن توجه کنیم باید به بعد ادبی آن بنگریم. چنانکه ما از همان روی جلد کتاب به نوعی مرگآگاهی میرسیم. این نویسنده کسی است که من به عنوان یک نویسنده مرگاندیش کارهای او را میبینم. چرا که در بیشتر آثار او دغدغهاش مرگ است. جلد کتاب و محتوا و حتی عشقی که از آن سخن میگوید، عشقی به زندگی و در مقابل مرگ است. در کنار هم و با تلفیقی از مرگ و زندگی در کتاب پیش میرویم و میتوانیم با روش تحلیل انتقادی گفتمان این ایدئولوژی را از میان آثار ایشان به دست بیاوریم. جلد کتاب دری است که حامل مرگ است. دری که نمیدانیم به کجا باز میشود. عین دریچه مرگ که نمیدانیم به کجا میرسد.
نویسنده رمان فرمان یازدهم ادامه داد که: شاید زیباترین روایت این کتاب آن است که مردمی را نشان میدهد که از یک جنگ خودخواسته که به مرگ منجر میشود میگریزند و به جایی پناه میبرند مثل چرنوبیل که مرگ در آنجا نیز آنها را تهدید میکند، اما این نوع مرگ را که طبیعت برایشان رقم زده را به مرگی که جنگ برایشان به ارمغان میآورد ترجیح میدهند. گریز از مرگی که انسان به راه انداخته و زندگی کردن در آغوش مرگی که طبیعت به وجود آورده است. با مرگ مخالفتی نداریم با نوع مرگ مخالفت داریم والا کسی با مرگ نمیجنگد و تنها حقیقت موجود در جهان مرگ است. زیباترین حرف نویسنده این است ما مرگ طبیعی را میپذیریم نه مرگی که به صورت جنگ با ما به مقابله میآید.
در ادامه دکتر شیخی قسمتی از کتاب را برای حاضران قرائت کردند و سپس دکتر شهرام همتزاده از چگونگی انتخاب کتاب صحبت کرد و این که چهارماه ترجمه آن طول کشید. و ابراز کردند که اصل کتاب بسیار زیبا است و ممکن نیست به زبان اصلی کسی آن را بخواند و تحت تاثیر قرار نگیرد. مثلی است که میگوید: "مترجم خائن است" پس اگر کسی خواند و تحت تاثیر قرار نگرفت تقصیر از منِ مترجم است. اگر میتوانید کتاب را به زبان روسی بخوانید.دکتر شهرام همت زاده عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و مدیر گروه ربان روسی این دانشگاه دربارهی عنوان کتاب گفت: ترجمه به «صدای چرنوبیل» درست نیست، «دعای چرنوبیل» هم جنبه تقدس به این نام میداد و نمیخواستم این اتفاق بیافتد. اولین خیانت از همان نام کتاب شروع شد.
در ترجمهی «زمزمه های چرنوبیل» از کتاب ترجمه شدهی دکتر گلکار به نام استالین بسیار استفاده کردم. خاطرات گرباچف و استالین را از انتشارات اطلاعات گرفتم و استفاده کردم و بازخوردهای خوب آن را گرفتم و مرتب پیگیر بودهام تا تاثیر کتاب را با ترجمه خودم بر مخاطب بدانم. این کتاب ویرایش نشد، اما بازنویسی شد. چرا که نمیخواستم در لحن شخصیتها دست ببرم. میخواستم عین سخنان افراد را منتقل کنم، این صحبتهای شفاهی است و نباید تغییر کند جایی دزد است و باید صدای خودش شنیده شود. بعضیها در این حادثه دچار فراموشی شدند و من باید این فراموشی را به مخاطب منتقل میکردم. در کل سعی کردم چیزی حذف نشود. در نهایت تنها یک خط را خودم و سه خط را هم ارشاد حذف کرد. با اساتید مشورت کردم، ترجمههای دیگر این کتاب را دیدم و وقتی ترجمهام را با ترجمههای دیگر مقایسه میکنم میبینم مترجمین محترم هرجا از کتاب را که نفهمیدند جا انداختند.
این استاد زبان روسی در پایان از ترجمه جدید یکی دیگر از آثار آلکسیویچ خبر داد که به زودی راهی بازار نشر خواهد شد. در ادامه این نشست به سوالات برخی از دانشجویان پاسخ داده شد و در پایان از این کتاب رونمایی به عمل آمد و با امضای کتاب توسط مترجم جشن رونمایی نیز پایان یافت.